اشعار عبدالحمید انصاری نسب

  • متولد:

به انگشتان بریده ی سردار/ و اشاره اش به ماه / عبدالحمید انصاری نسب

حتی گنجشک ها در نطنز لانه دارند
و مرغابیان با آب سنگین اراک همسایه اند
اما کبوتران هیروشمیا
هنوز لال به دنیا می آیند
و درختان ناکازاکی
میوه های تالاسمی می زایند
ای مجسمه ی آزادی
که با مشعل تو چهارگوشه ی جهان را به آتش کشیده اند
و هنوز در کربلا خیمه ها و 
در غزه بیمارستان ها و 
در کرمان دخترکی با کاپشن صورتی و گوشواره ی قلبی
دارد می سوزد
اما به بی قراری باد
و پرچمی که تکان می خورد در گلزار شهدا
به صدای شهید باکری
که از پشت بیسیم
دعوتم می کند
به آن سوی باغ
به انگشتان بریده ی سردار
و اشاره اش به ماه
به تنهایی مولا
و درد دلش با چاه
سوگند می خورم
که بر نمی گردم از این راه
به امریکا بگویید که عصبانی باش
و از این عصبانیت
دارد گره کراواتش را شل  می کند
اینجا دلی است
اینجا دلی ست که دخیل بسته به دریا و
پیاده راهی کربلاست
اینجا ایران است
که خورشید در نام احمدی روشن
و ماه در مقنعه ی آرمیتا
و خلیج فارس موج می زند 
در شناسنامه ی این ناخدای کنگی
با بوی تند اسفند و زیتون زنگبار
با بوی ادویه  ی تند هند و زیتون زنگبار
پدر
لنج را دوباره به آب می اندازد
 

91 0 5